۱۳۸۷ دی ۱۳, جمعه

«آشیانه سمر»: از «کماله» و «سیستر ورینی» تا «سیما ثمر»

«آشیانه سمر» در میان تپه های خاکی شهرک صلح (دشت ملاغلام) بامیان، پذیرای مهمانانی است که گویا آمده اند تا ببینند که می شود درعصری که آخرالزمانش می نامند هم دست خیری از آستین برآورد و به کسانی فکر کرد که دیگران فراموش شان کرده اند؟ به سر یتیمانی دست کشید که دیگر حتی آنانی که پدران شان در رکاب شان کشته شدند نیز از یادشان برده اند.
امروز اینجا یاد انسانی زنده می شود که در تداوم فریاد انسانیت، به اوج قله انسانیت صعود می کند، فرشته می شود و ققنوس وار، زنده می شود. اما این بار نه یک فرشته، بل پنجاه فرشته می شود و باز هم فریاد انسانیت سر می دهد و از بشر و حقوقش می گوید.
زرافشان در حالی که پشت به دیوار آشیانه سمر (یتیم خانه) زده، به میهمانان خیره شده است. آفتاب زرد پائیزی که در چشمانش افتاده، چین های صورتش را بیشتر کرده و بزرگتر از هشت ساله نشانش می دهد. با نگاه کنجکاوش یکایک میهمانان را وارسی می کند. با آنکه یتیم است، نگاه غرورآمیزش است که به میهمانان خوش آمدید می گوید. آشیانه سمر بامیان به همت بانوی مکتب ساز و عدالت گستر افغانستان داکترسیما سمر و در چوکات مؤسسه خیریه شهداء ارگنانیزیشن، چهار سال پیش بنیاد نهاده شد و فعلاً پنجاه طفل یتیم دختر و پسر را در خود جای داده است و برای این اطفال امکانات تعلیم و تربیه، ورزش، امورات فرهنگی، غذا و البسه و سایر نیازمندی های شان را تهیه می کند.
در پنج سال گذشته، بامیان شاهد هنرنمائی های زیاد نمایندگان این پنجاه نفر درعرصه های مختلف از شعر و رسامی گرفته تا مقاله، تئاتر و سرود خوانی بوده است.

براساس آمارموجود در آرشیف مؤسسه شهداء، از میان 42 طفلی که به مکتب می روند، 19 نفرشان توانسته اند رتبه های اول تا سوم صنوف شان را کسب نمایند.

دو آشیانه مشابه دیگر نیز تحت برنامه های مؤسسه شهداء در ولایت غزنی اداره می شود که مجموعاً 155 طفل را تحت پوشش دارند.

«کماله جانه کرام» زن 38 ساله آمریکایی هندی تبار در سال 2005 به عنوان کارمند بخش حقوق بشر سازمان ملل متحد به بامیان آمد. به محض ورود برنامه های جدید و تلاش پیگیری را برای احقاق حقوق بشر که در پیمانه وسیعی در هزارستان نقض می شد آغازکرد. این برنامه ها در هر دو ولایت بامیان و دایکندی، دستاوردهای زیادی داشت. با عزمی راسخ در مقابل تمامی تهدیدات و اعمال فشارهای صاحبان قدرت و ناقضان حقوق بشر ایستاد و هرگزعقب نشینی نکرد. تلاش های پیگیر وی منجر به استعفا و عزل چند ناقض حقوق بشر از پست های دولتی شان شد. وضعیت اسفناک زندان دایکندی و بامیان و دارالتأدیب بامیان (محل نگهداری اطفال مجرم زیرهجده سال) بهبود یافت. دوسیه ده ها متهم که ماه ها و سال ها را در زندان بدون اینکه به دوسیه شان رسیدگی شود، بلاتکلیف بودند به جریان انداخت. حتی معاشی را که از سازمان ملل متحد می گرفت صرف کودکان یتیم بامیان و دایکندی می کرد. با شجاعتی ستودنی و بی باکانه، با ناقضین حقوق بشر به مبارزه پرداخت و باکارنامه ای سرشار از موفقیت در حالیکه رخصتی اش را در کشور کلمبیا می گذراند کشته شد. روانش شاد باد.

اما این تنها کماله نبود که به اطفال آشیانه سمر توجه داشت. خانم «ورینی» معروف به «سیستر ورینی» هشتاد ساله اهل سوئیس، خواهرخوانده داکتر سیما سمر سال های مدیدی است که به این اطفال عطف توجه دارد. حتی وی در زمان طالبان با چادری برقع به افغانستان آمده و در پروژه های خیرخواهانه اعانه تخصیص داده بود. حالا هم سالانه یکبار به بامیان و غزنی می آید و از اطفال آشیانه احوالگیری می کند. یکبار او گفته بود. «من احساس می کنم که تمام این اطفال اولاد من هستند و من دیگر تنها نیستم. با خنده شان می خندم و با غم شان غمگین می شوم. خنده های انیس، مرا به اوج می برد و بازبه بامیان می طلبد».

سیستر ورینی سرمایه های کلانی را ازبودجه شخصی خود به بازسازی در افغانستان اختصاص داده است که از آن جمله شهرک کارته صلح، کلینیک آقرباط، مکتب دخترانه مرکز، مکتب کارته صلح، مرکز زنان کارته صلح بامیان و بعضی دیگر پروژه ها را می توان نام برد. او همواره دوستانش را نیز تشویق می کند که به اطفال افغانستان کمک کنند.

سیستر ورینی بلااستثناء هرساله به اطفال آشیانه سر می زند و روزهایی را با آنها سپری می کند. همواره به آنها توصیه می کند که در درسهای تان کوشا باشید.

بارها دیده شده است که در میان اطفال آشیانه سمر، اشک ریخته است. انجینیرغلامحسین متین مسؤل دفتر مؤسسه شهداء در بامیان می گوید: بیاد دارم روزی در میز نان چاشت، در حین صرف غذا، سیستر ورینی متفکرمی شود و غذاخوردن را فراموش می کند. به یکباره فریاد برمی آورد که انیس را دیدی؟ چه زیبا می خندید! چه ادا و اطوارهایی ازخود در می آورد. و بعد اشک هایش سرازیرمی شود.

سیستر ورینی خاطره اولین حضورش در بامیان را چنین یاد می کند: حدود سی و پنج سال پیش، من به همراه یکی از دوستانم که او هم زن بود، برای اولین بار به بامیان آمده بودم. در آن زمان، تعداد زنانی که در بامیان گشت و گذار می کردند بسیارکم بود و ما با ترس و لرز در مقابل مجسمه های بودا قدم می زدیم. یک روز که در نزدیک بودا در حال قدم زدن بودیم، جوانی قوی هیکل را دیدیم که به طرف ما می آید. ما از دیدن او کمی ترسیدیم که مبادا مزاحمتی برایمان ایجاد کند. خلاصه جوان نزدیک و نزدیک تر شد و ناگهان در مقابلمان ایستاد و شاخه گلی زیبا را به من هدیه کرد و بدون کلمه ای حرف، از ما دور شد. آن روز من تعهد کردم که باید برای مردم صلح پرور بامیان خدمت کنم و هرساله از آنها احوالگیری کنم. این شد که پای من به بامیان باز شد و من سخت از این حادثه و کارکردم خوشحالم.

ورینی در یک خانه کوچک بصورت بسیار ساده و ابتدایی زندگی می کند. در محله اش معروف به خانم افغانستانی است. در باغچه خانه اش، نهالی از تمام انواع گیاهان افغانستان را آنجا دارد. او به تنهایی زندگی می کند.

زرافشان هشت ساله، یکی ازاطفال آشیانه سمر می گوید: «دوست دارم درس بخوانم و مانند کماله و خاله ورینی به یتیمان رسیدگی کنم و حقوق اطفال را بگیرم. خیلی بد شد که کماله کشته شد. من برایش بهشت را آرزو می کنم».

زرافشان از کتاب های راهنمای رسامی کتابخانه استفاده می کند. اخیراً کبوتری کشیده است که پاکت نامه ای را بر منقار دارد و روی پاکت کلمه (صلح) را نوشته است.




منبع: ویب سایت نما